موضوع كاستىها و نارسائىها در كتابهاى عقايد در مراحل مختلف مطرح گرديده و احيانا تصور شده كه بلاها و گرفتاريها با چهاراصل مسلم در تضاد است:
1 - توحيد در خالقيت.
2 - نظام احسن.
3 - حكمتخداوند.
4 - عدل الهى.
و ما در اينجا اين موضوع را فقط از ديدگاه چهارم بررسىمىكنيم، تا روشن شود اين نوع كاستىها با عدل الهى كوچكترينتضادى ندارد، پرسشهائى كه در اين مورد وجود دارد، به سه صورتمطرح مىشود:
1 - اگر خدا عادل است، چرا حوادثى رخ مىدهد كه همگى زيانبار وضررخيز است؟
2 - اگر خدا عادل است، چرا انسانها را با شايستگيهاى متفاوتآفريده است؟
3 - اگر او عادل است، چرا فقر و بدبختى دامن گروهى را گرفتهاست؟
در اينجا پاسخ اجمالى وجود دارد كه براى اهل ايمان كافى است وآن اين كه هرگاه با دلائل قطعى عدل الهى ثابتشد، طبعا ناآگاهىما از مصالح اين رويدادها بر عدل الهى خدشهاى وارد نمىسازدزيرا چهبسا در اين موارد مصالحى باشد كه ما از آن ناآگاهيم.
ولى براى كسانى كه هنوز به عدل الهى از ديده شك و ترديدمىنگرند، بايد پاسخ ديگرى داد. اينك ما هر سه پرسش را مطرح وبه تحليل آنها مىپردازيم:
داورى قاطع درباره بلاها و گرفتاريها مانند سيلها و زلزلهها وآفتها در گرو آگاهى ما از وضع عمومى جهان استيعنى بدانيم كهاين پديدهها كوچكترين سودى در پهنه زندگى بشر ندارد، و ناگفتهپيداست كه چنين علم محيط براى انسان عادى دست نمىدهد.
غالبا افراد به اين نوع پديدهها از نقطهنظر مصالح خود وهمميهنان خود مىنگرند وقتى آنها را برخلاف مصالح خود تشخيصدادند، با خود مىگويند: اين نوع بلاها و گرفتاريها با عدل الهىسازگار نيست ولى چهبسا اين نوع پديدهها زيانبار نباشد، بلكهنسبتبه گروهى مايه حيات باشد. خصوصا اگر مقياس را مطلق انسانچه در گذشته و چه در حال و چه در آينده، بدانيم.
ما در اينجا براى تقريب مطلب، به مثالى اكتفاء مىورزيم:
طوفانى در شعاع چند كيلومترى پديد مىآيد و شاخههاى برخى ازدرختها را شكسته و برخى را نيز از بن مىافكند، از ديده يككشاورز و صاحبان باغ بلا است، اما چهبسا، اين طوفان معلول وزشباد مفيد و سودمند است كه قطعات ابر را از سواحل دريا همراهداشته است و به سرزمين آماده رسانيده است.
بشر در ارزيابى پديدهها دچار يك خودبينى خاصى است و هرپديدهاى را از دريچه سود خويش مىنگرد، درحالى كه بايد هرپديده را با نظام كل جهان سنجيد آنگاه درباره آن داورى كرد.
«جزئى نگرى» و «خود محورى» سبب مىشود كه جزئى از جهان كهدر مقايسه با مجموع «صنع احسن» است، نازبا جلوه مىكند.
درحالى كه اگر به مجموع مىنگريست، سپس داورى مىكرد، چهبسا آنرا موزون و زيبا تلقى مىكرد، قرآن مجيد مىفرمايد: (الذى احسنكل شى خلقه...) (1) .
«او همان كسى است كه هرچه را آفريد، نيكو آفريد».
تصديق به مضمون اين آيه در گرو «جمع بينى» است نه«خودبينى».
گذشته از اين، از آثار تربيتى بلاها نبايد در غفلتبود و ازآثار ثمربخش مصائب نبايد ديده پوشيد، اين نوع بلاها مايه توجهانسان به جهان غيب و سبب وارستگى اوست، زندگى شيرين و لذيذمايه غفلت و خوابآور است. آنگاه كه نظام آن بهم خورد، پردههاىضخيم غفلت دريده مىشود و انسان ناخودآگاه به جهان غيب متوجهمىشود.
در حقيقت اين نوع گرفتاريها ترمزى است كه بشر را از خواب غفلتبيدار كرده و او را به معنويت و اخلاق سوق مىدهد، قرآن مجيد بهاين نكته چنين اشاره مىكند: (و ما ارسلناك فى قريه من نبى الااخذنا اهلها بالباءساء و الضراء لعلهم يضرعون) (2) .
«هيچ پيامبرى را در هيچ دهكده و شهرى نفرستاديم مگر آن كهمردم آنها را به شدت و سختى دچار نموديم تا شايد(متنبه شده) وبه ما متوجه شوند». (و لقد اخذنا ال فرعون بالسنين و نقص منالثمرات لعلهم يذكرون) (3) .
«قوم فرعون را به خشكسالى و كمى ميوه دچار نموديم تا شايدمتذكر گردند». قرآن فلسفه گرفتاريهاى آنان را با جملههاى:
(لعلهم يضرعون) و يا (لعلهم يذكرون) بيان مىنمايد.
در حقيقت اين نوع گرفتاريها كه مايه ناخوشايندى انسان است،چهبسا ممكن است در آن خير كثيرى باشد كه آگاه نيست چنان كهمىفرمايد: (فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا) (4) .
«چهبسا چيزى را خوش نشماريد ولى خدا در آن خيرى فزونى قراربدهد». اين بلاها و گفتاريهاى دردناك، تازيانه بيدارى است وسرانجام خوبى دارد. در قرآن واژهاى به نام «استدراج» وجوددارد كه مقصود از واژه نخست، انسان غافل و گنهكارى است كهپيوسته در نعمتبوده و هيچگونه گزندى در زندگى به او نمىرسد واو مىپندارد كه يك چنين رفاه متسمر به سود اوست، درحالى كه يكچنين شرايط، مايه خسران و زيانكارى مىباشد، زيرا چنين فردىهيچگاه از خواب غفلتبيدار نشده و به آغوش حق باز نمىگردد.
درحالى كه اگر فرد مؤمن در مسير زندگى دچار ابتلا گردد، و باحوادث تلخ روبهرو شود، اين حالتها براى او كاملا سازنده بوده،غبار غفلت را از روح و روان او پاك مىسازد، قرآن مىفرمايد:
(والذين كذبوا بآياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون و املى لهمان كيدى متين) (5) .
«آنها كه آيات ما را تكذيب كردهاند، بهتدريجبه نحوى كه نمىدانند گرفتار مجازاتشان مىنمائيم و بهآنها مهلت مىدهيم(تا مجازاتشان دردناكتر باشد) زيرا طرح ونقشه من قوى و حسابشده است». در آيه ديگر مىفرمايد:
(فذرنى و من يكذب بهذا الحديثسنستدرجهم من حيث لا يعلمون) (6) .
«اكنون مرا با آنها كه اين سخن را تكذيب مىكنند، واگذار ماآنان را از آنجا كه نمىدانند، به تدريجبه سوى عذاب پيشمىبريم».
در اينجا نكته سومى هست و آن اين كه متوجه ساختن همه بلاها ومصائب به جهان غيب، دور از واقعبينى است زيرا بخشى از ايننارسائىها معلول كوتاهى خود انسان است، چهبسا او مىتواند بخشىاز اين گرفتاريها را كاهش دهد، او مىتواند با هوش خدادادى اززيانهاى آنها بكاهد، بلكه از آنها به سود خود بهره بگيرد.
ساختن خانههاى ضد زلزله در مراكز زلزلهخيز، و احداث سدهاىاستوار در مسيلها، بخشى از زيانهاى ناشى از اين دو حادثهطبيعى را جلوگيرى مىكند. و چهبسا انسان از آن به سود خود بهرهمىگيرد. امروزه ساختن سدها در برابر سيلابها مايه رونق بيشترحيات بشر گرديده، بلكه از اهرمهاى لازم حيات به شمار مىرود.
شكى نيست كه افراد انسان با استعدادهاى گوناگونى آفريده شدهاند ولى اين تفاوتها، ارتباطى به ظلم ندارد زيرا ايرادكنندگاناز يك اصل اساسى غفلت كردهاند و آن اين كه اختلاف در ذوق و هوشمايه بقاء زندگى دستهجمعى است اگر همه افراد از نظر ذوق واستعداد يكنواختبودند، رشته زندگى اجتماعى از هم مىگسست زيرااختلاف ذوقها سبب مىشود افراد جامعه، به صورت فردى درآيند، هرعضوى از او پاسخگوى بخشى از نيازهاى اوست. روانشناسانمىگويند: تمام افراد بشر با شايستگيهاى ويژه آفريده شدهاند،آنچه مهم است، اين است كه شخص ذوق خود را دربايد و بداند كهعقربه استعداد او به چه سمتى متوجه است.
در جهان فرد سالمى را پيدا نمىكنيم كه براى هيچ كارى شايستگىنداشته باشد، اين ما هستيم كه برخى از كارها را پر اهميت وبرخى ديگر را بىاهميت جلوه مىدهيم. در نظام اجتماعى وجوداستدادهاى مختلف لازم و ضرورى است و اگر همه افراد از نظر هوشو درك يكسان باشند، چرخ زندگى از گردش افتاده و سرانجام زندگىجمعى مىپاشد.
در روايت است امير مومنان على(ع) فرمود:
«لا يزال الناس بخير ما تقاوتوا و اذا استووا هلكوا» (7) .
«تا مردم باهم متفاوتند در خير و رفاهاند ولى هنگامى كهيكسان شوند، زندگى آنان مىپاشد».
خداى دادگر سفره نعمتى را به نام طبيعت گسترانيده و روزى همهافراد را در آن پديد آورده است چيزى كه هست، بايد فرد از طريقفعاليت و كار بر روزى خدادادى دستيابد.
البته نوع فعاليت نسبتبه مرحله عمر متفاوت است فعاليت كودكشيرخوار، مكيدن پستان و تلاش جوان نيرومند، كار و سختكوشى است.
بنابراين فقر و بدبختى معلول تقسيم الهى نيست، بلكه نتيجهنظام ظالمانه اجتماعى است كه گروهى از پرخورى نجببرند وگروهى ديگر از گرسنگى، اگر در جهان نظام عادلانه حاكم بود، همهزندگى آبرومندى برخوردار بودند. آمارها گواهى مىدهند در فصلىميليونها بشر در شرق آسيا و آفريقا از گرسنگى جان مىسپارند ودر همان فصل دولتهاى سرمايهدارى به خاطر حفظ قيمت گندم، مقدارزيادى از آن را به دريا مىريزند.
1 سجده:7.
2 اعراف: 94.
3 اعراف: 20.
4 نساء:19.
5 اعراف: 182 -183.
6 قلم: 44.
7 امالى صدوق، چاپ سنگى، ص267.